جامعه شناسی

چکیده ای از تئوریهای جامعه شناسی

جامعه شناسی

چکیده ای از تئوریهای جامعه شناسی

 فمینیست ها به دنبال چه هستند؟ فمینیست ها به تفاوت ها و نابرابری های جنسی به نشانه مسأله ای اجتماعی و سیاسی می پردازند.نظریه های جریان اصلی که فمینیست ها در سه مرحله اصلی تاریخ تحول نظریه های فمینیستی مدرن بر آن توجه کردند عبارتند از:نظریه های لیبرالی کلاسیک، نظریه اجتماعی مدرن و نظریه پساساختارگرایی و پسا مدرن.



نظریه فمینیستی و نظریه لیبرالی کلاسیک (اوایل سده بیستم)

مفهوم مرکزی لیبرالیسم کلاسیک در سده هجدهم عبارت از آموزه آزادی فردی بود.نظریه لیبرالیسم کلاسیک معتقد بود فرد پیش از جامعه وجود دارد. فمینیست ها می خواستند این آزادی علاوه بر مردان زنان را هم در بربگیرد. منظور از آزادی به قول سیدمَن رهایی از زور و فشار و حق داشتن اراده اخلاقی و رضایت فردی بود. طبق این آموزه که زیربنای تفکر روشنگری بود فقط موجودات عقلانی می توانستند آزادی را تجربه کنند (انسان). عقلانیت ویژگی است که انسان را از حیوان متمایز می کند. اما مسئله این بود که زنان به اندازه مردان عقلانی محسوب نمی شدند و فمینیست ها با این مشکل داشتند.

ماری وولستنکرافت معتقد بود گرچه ممکن است به نظر برسد زنان کمتر عقلانی اند و سبُک سرند، احساساتی و سطحی اند اما این را نظام آموزشی به شدت تفکیک شده ای ایجاد کرده که به زنان می آموزد اینگونه رفتار کنند تا مردان را جذب نمایند. وی معتقد بود ظلم مردان بر زنان باید از میان برداشته شود.


نظریه فمینیستی و نظریه اجتماعی مدرن (شروع از اواخر دهه 60 و 70)

نظریه اجتماعی مدرن فرد را محصول جامعه می دانست. فمینیست ها از این نظریه بهره بردند چون با استفاده از این سنت نظری می توانستند بر قدرت جامعه در شکل دادن به ارزشها و رفتار فرد تأکید کنند. این سنت نظری به جنبش کمک می کرد این اندیشه را که نابرابری جنسی، واقعیتی طبیعی و غیر قابل تغییر است را از اعتبار بیندازد.

فمینیست های موج دوم معتقد بودند تفاوت های جنسی ریشه ای طبیعی دارد. اما تفاوت های جنسیتی ریشه ای اجتماعی داشته و قابل تغییر و ترتیب پذیر است. اینان همه جنبه هایی که منجر به زیر دست شدن زنان می گردد را موضوعاتی کاملاً جامعه شناختی می دانستند که محصول سازماندهی اجتماعی است و با سازماندهی مجدد جامعه قابل حل است. حتی می خواستند مسائلی که خصوصی محسوب می شد مثل تقسیم کار جنسی در خانه و روابط جنسی را نیز در تحلیل ستمدیدگی و فرودستی زنان وارد کنند.


فمینیسم موج دوم شامل:

1- فمینیسم لیبرال 2- فمینیسم رادیکال 3- فمینیسم مارکسیستی 4- فمینیسم سوسیالیستی 


فمینیسم لیبرال

اینان از تمایزی که پارسُنز میان ارزشهای ابزاری و عاطفی برقرار کرد استفاده کردند. معتقدند که فعالیت زنان در عرصه خصوصی (خانواده، خانه) موجب افسردگی و اعتیاد آنان می شود. و مردان هم چون به تنهایی کار می کنند در فشار قرار می گیرند.

راهکارهای این گروه از فمینیست ها توزیع انعطاف پذیرتر ارزشها و هنجارهایی است که در مردان و زنان درونی می شود، بین دو جنس می باشد. همچنین انجام اصلاحات حقوقی مثل برداشتن عادات تبعیض آمیز در عرصه عمومی از جمله نظام آموزشی، سیاست و بازار کار و برداشتن حصار میان قلمرو خصوصی و عمومی است.   


فمینیسم رادیکال

اینان مسائل مرتبط با رفتار جنسی و تولید مثل را سیاسی می دانستند. فمینیست های رادیکال معتقد بودند عرصه خصوصی یعنی حوزه ای که برای زنان و تربیت فرزندان و مراقبت از دیگر اعضای خانواده محسوب می شد، به شکل بنیادینی سیاسی بود.

استراتژی سیاسیِ فمینیسم رادیکال با این باور شکل می گرفت که مهم ترین ویژگی جامعه، کنترلِ مردسالارانه رفتار جنسی زنان و فرزندآوری شان است. فمینیسم رادیکال تضاد جنسیتی را به طور کامل به توانایی تولید مثل و باروری زنان و تمایل مردان برای کنترل زنان ربط می دادند. همه آنان بر این عقیده بودند که مردان تمایل دارند تولید مثل جنسی زنان را کنترل کنند.


فمینیسم مارکسیستی

فمینیست های مارکسیست استدلال می آوردند که نظام تقسیم کار و ساختار قدرت در خانواده و محل کار بازتابی از نیازهای اقتصادی سرمایه داری است. این فمینیست ها از چارچوب تحلیل های مارکسیستی سرمایه داری بهره جستند. اینان معتقدند ستمدیدگی زنان یکی از نشانه های بیماری سرمایه داری است.

فمینیست های مارکسیست ریشه ستمدیدگی زنان، کار بدون درآمد زنان در خانه و با درآمد در بیرون خانه می باشد. اینان با کنار هم گذاردن کار با درآمد و کار بی مزد برای تحلیل ستمدیدگی زنان در دوران سرمایه داری، تعریف جامعه شناختی متعارف از کار را گسترش دادند تا علاوه بر فعالیت های عرصه عمومی فعالیت های عرصه خصوصی را هم در بر بگیرد. هم فمینیست رادیکال و هم فمینیست مارکسیستی میان عرصه خصوصی و عرصه عمومی پیوند برقرار می کردند.


فمینیسم سوسیالیستی

فمینیست های سوسیالیستی برای ترکیب عناصر فمینیسم رادیکال و مارکسیستی تلاش می کردند و به نیروهای سرمایه داری و مردسالاری برای تبیین فرودستی زنان توجه توأمان داشتند. این گروه معتقدند مناسبات جنسیتی در جایی میان دو عرصه خصوصی و عمومی شکل می گیرد. اینان در پی آن بودند که چگونگی عملکرد مناسبات جنسیتی را در تمام حوزه های زندگی اجماعی را تحلیل کنند.


*****************************************************

فمینیست های لیبرال با تأکید بر باورها و نگرش های تبعیض آمیزِ متغیر، فمینیست های مارکسیست و سوسیالیست با توجه به ارتباط میان سرمایه داری و نابرابری جنسیتی و فمینیست های رادیکال با تأکید بر عادات و باورهای جنسی که زنان را در برابر خشونت آسیب پذیر می سازد به ما کمک کردند تجربه زنان را هم در فهم خود از مدرنیته دخیل کنیم.

ضعف های نظریه های فمینیستی رادیکال، مارکسیستی و سوسیالیست: در پاره ای موارد تحلیل آنان از محدودیت های اجتماعی زنان چندان جایی برای آنچه جامعه شناسان عاملیت زنان می خوانند نمی گذارد (عاملیت به ظرفیت های خلاقانه تمام اعضای جامعه برای فهم زندگی اجتماعی شان و سازگاری با آن و تغییر آن گفته می شود).
ضعف های نظریه فمینیستی لیبرال: با تأکید بر انتخاب نقش و اختیار افراد، تأثیر مناسبات قدرت و ساختارهایی را دست کم می گیرد که کنش های ما را محدود می کنند و فقر و نابرابری را تداوم می بخشند.


*****************************************************

نظریه فمینیستی  »»»   بدبینی نسبت به آرمان های مدرنیته و میراث روشنگری (خرد و عقلانیت، علم، کم رنگ شدن دین)

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی