*****************************************************
هابرماس
مفاهیم علم، ارزش و گرایش نمی توانند از هم مجزا شوند. علم متعهد می باید به سوی ارزش های درست انسانی گرایش پیدا کند.
روابط میان ذهنی: در فرایند آن جامعه با همکاری افراد و مشاوره و مشارکت آنها ساخته شده و انسان می تواند در شناخت، نقد و راه گشایی به سوی یک جامعه بهتر تلاش کند.
*****************************************************
مارکوزه
جوامع سرمایه داری با در اختیار گرفتن وسایل ارتباط جمعی و تبلیغات وسیع، میل به مصرف بیشتر را در مردم تقویت می کنند و به تدریج مصرف گرایی را در قالب شخصیت انسانی می گنجاند. بدین ترتیب که آدم باشخصیت را فردی می داند که پیرو فلان مد باشد یا از فلان ادکلن استفاده نماید. این موجب خرید و تجمل پرستی می شود که نشانه تشخص در جامعه سرمایه داری است.
مارکوزه این گرایشات کاذب را طبیعت ثانویه می داند. و طبیعت خلاق، متفکر و اندیشمند انسان را طبیعت اولیه و اصیل انسان می داند.
*** ملاک آدم بودن در جوامع صنعتی امروزی »»» پیروی بی چون و چرا از مد و آن چیزی که دیگران می پسندند.
*****************************************************
فرم
حوزه فرانکفورت از هورکهایمر به بعد نسبت به دین تجدید نظر کرد. انسان گرایی اریک فِرُم به همان معنایی فهمیده می شود که ما نیز معتقدیم: « لو لاک لما خلقت الا فلاک »، زیرا بهترین و کاملترین انسانی را افرادی چون حضرت محمد (ص)، عیسی (ع) و بودا می داند و طبعیت از این بزرگان را بهترین سوگیری و کاملترین روش تکامل و سلوک اجتماعی برمی شمارد.
انسان گرایی مشارکتی
به نظر فرم هدف برنامه ریزی در جامعه انسان گرایی مشارکتی، نه اشتراک در مالکیت و یا سود، بلکه شرکت در تجربه کار کردن، شراکت در تجربه انسانی داشتن از طریق مشارکت در زندگی و به دست گیری اهداف فرایند حیات اجتماعی است. بنابراین سوسیالیسم تنها به عنوان ابزاری برای برقراری فرایند کار سالم و انسانی نه به عنوان هدف مفید است، زیرا هدف اصلی؛ خودآگاهی، خوددانی انسان و تجربه و کار مشارکتی در فرایند همکاری و همیاری است.
فرم معتقد است که باید منتظر دینی بزرگ در آینده باشیم. وی و دیگر انسان گرایان انتقادی منتظر هدایتی در آینده جوامع هستند، هدایتی توسط دینی فراگیر برای همه ابناء بشر که در آینده ای نه چندان دور ظهور خواهد کرد و جهان را فرا خواهد گرفت.
*****************************************************
در حوزه فرانکفورت دو ایراد اساسی بر نظام فکری مارکس گرفته شد:
1- مارکس ذهنیت انسان و وجود دو بعدی او را نادید می گیرد.
2- مارکس فکر می کند که دنیا یک کارخانه بزرگ است و تمام قوانین که بین کارگر و کارفرما جاری است در نظام طبیعت و در تمام اجزای اجتماعی نیز برقرار است.